در سال ۱۹۸۸ ممکن هست اتفاقات فراوانی رخ داده باشد ، هویت از چه اجزایی تشکیل شده چگونه شکل گرفتهاست اما درون عرصه معماری این سال بـه سبب شکوفایی « واسازی » درون آن فراموش نشدنی هست . هویت از چه اجزایی تشکیل شده چگونه شکل گرفتهاست زیرا بـه عنوان مثال درون این سال بود کـه اندریـاس پا پاداکیس کـه ناشر « انتشارات آکادمـی » درون لندن هست در گالری تیت این شـهر گردهمایی ای بـه راه انداخت و به انتشار دو مجله کـه در این زمـینـه با وی همراه بودند دست زد . هویت از چه اجزایی تشکیل شده چگونه شکل گرفتهاست مجله طراحی معماری و مجله هنر و طراحی و غیر از آن نمایشگاهی درون موزه هنر مدرن درنیویورک برپا شد کـه عنوانش معماری واساختگرایی بود . این نمایشگاه را فیلیپ جانسن بـه راه انداخت و کاتالگ آن کار مارک ویگلی بود . اما همـه این ها بـه چه منظور صورت گرفت .

از اشکالی کـه در عهای نمایشگاه بود آشکار بود کـه چیزی عجیب درون جریـان هست . مضافاً این کـه اشکال تیز برنده و شکل های تکه پاره شده داخل عها خود حکایت ازآن داشت کـه واژه « واساختگرایی » کاملاً مناسب آنـهاست . اما بـه نظر مـی رسد مشکلاتی نیز درون کار باشد درون حالی کـه در لندن عملاً واژه « واساختگرائی » کاملاً مناسب آنـهاست . اما بـه نظر مـی رسد مشکلاتی نیز درون کار باشد درون حالی کـه در لندن عملاً واژه (Deconstruction) بـه کار گرفته شد ، درون نیوریورک ویگلی از واژه واساختگرایی ( Deconstructivism ) سخن گفت . درون لندن بیشتر سخنوران و نویسندگان فرضشان بر این بود کـه فیلسوف فرانسوی ژاک دریدا ، بـه نوعی وارد قضیـه هست . بـه راستی درون گردهمائی آکادمـی ، فیلمـی از وی نشان داده شد کـه مصاحبه کریستفر نریس را با این فیلسوف فرانسوی ( ژاک دریدا ) نشان مـی داد . درون نیویورک ویگلی و برخی از معمارانی کـه آثارشان بـه نمایش گذاشته بودند، از جمله فرنک گری هرگونـه ارتباطی را با دریدا انکار مـی د . بـه زعم ایشان کوشش به منظور ربط معماری ، حتی این نوع معماری با فلسفه کـه جنبه باطنی و ذهنی دارد نـه تنـها گمراه کننده هست بلکه اساساً خطا و ناصواب بود . ( یورگ گلوس برگ)

 

اما بحث اصلی دیکانستراکشن درون چیست ؟

عصیـان درون برابر باورهای قرار دادی و معمولی درون عرصه معماری و پیش از آن درون عرصه فلسفه کـه گفتیم خود شامل عرصه و رشته های وسیع تری مـی شود و در این مورد ، بیش از همـه تردید درون « خرد » و « دانایی » بـه عنوان تعیین کننده نـهایی درون تمام مباحثی کـه در جهان اندیشمندی مطرح هست به چشم مـی خورد تکیـه و تأکیدی کـه از دیرباز ، از عصر فیلسوفان کلاسیک یونان وجود داشته وبا ظهور عصر روشنگری Enlightenment و رواج اندیشـه های دکارت ، اسپینزا و لایبنیتز و فیلسوفان دیگری مانند ایشان قوت بیشتری گرفته هست و تقریباً که تا سال های اخیر اساس فکری و فلسفی مغرب زمـین را فراهم آورده و از آن مـهم تر - به منظور بحث ما - از انگیزه های اصلی مدرنیسم درون عصر معماری بوده هست .

بانیـان و صاحبنظران عرصه دیکانستراکشن با توجه بـه آن چه درون جهان هستی مـی گذرد ، گویی با حافظ بزرگ شیراز هم آواز شده اند کـه :

جهان و کار جهان جمله هیچ درون هیچ است

هزار با من این نکته کرده ام تحقیق

و از این رو بر ضد توضیحات « منطقی » گذشته شوریده اند که تا جایی کـه برنارد جومـی  ، یکی از معماران بنام دیکانستراکتیویست بخش هایی از اثر خود را درون پارک دلاویلت ، فلی یـا دیوانگی نام نـهاده هست . البته مـی توان این دیوانگی را دیوانگی شاعرانـه ای بـه تصور درآورد کـه به ویژه درون ادبیـات ما سابقه ای دیرین دارد و از تعابیر شناخته شده هست . اما منطق بر اساس خرد و دانایی از عوامل اساسی پدید آورنده معماری مدرن - و یـا اگر مطلب را درون عرصه ای وسیع تر بنگریم مدرنیسم بود . درون عین حال حتما به خاطر آوریم کـه در معماری همانند فلسفه ، اندیشـه منطقی رشد دیرینـه دارد و اساس کار بسیـاری از مظاهر معماری درون دوره های مختلف را بـه وجود آورده هست .

در معماری که تا گذشته ای نزدیک از منطق ساختمان ، از منطق سازه ، از منطق اقلیم و انطباق معماری با آن حتی از منطق زیبایی سخن فراوان گفته مـی شده و به رشته تحریر درون مـی آمده هست . اکنون با دیکانستراکشن همـه این منطق ها درون زیر سوال رفته هست . اما بـه یک نکته حتما توجه داشت و آن این کـه به زیر سوال بردن قضیـه ای ، نفی آن نیست . این نکته شاید اختلاف نظر مرا با برخی از صاحبنظران و طرفداران دیکانستراکشن بـه وجود مـی آورد . نکته واجد اهمـیت بـه اعتقاد من ، این هست که « غیر منطقی » بودن کار جهان و یـا با قول حافظ هیچ درون هیچی آن را حتما به عنوان یک واقعیت موجود مشاهده کرد و آن را بـه حساب آورد، - البته واقعیتی نامطلوب و ناستوده ولی نباید آن را بـه عنوان یک اصل پذیرفت . پذیرفتن آن بـه عنوان یک اصل راه بـه هرج و مرجی مـی برد کـه فقط مقبول آناریست ها ، شارلاتانـها و یـا بـه قول با « فارلی » « کاسبان مرگ » مـی باشد .

بسیـاری از معماران دیکانستراکتیویست نیز اگر چه درون تئوری آن را پذیرفتند ولی درون عمل، آثارشان « منطق خاص » خود را داراست . فی المثل « دیوانگی » های چومـی چندان هم « جنون آمـیز » نیست ! بـه علاوه یـاد آوریم کـه خرد و دانایی از جمله وسایل حیـاتی و بسیـار مـهمـی بوده هست که مورد استفاده آدمـی قرار گرفتند و مـی توانستند بـه کشف بسیـاری از نکات ناشناخته و چیرگی بر محیط دور و بر خود و طبیعتی سخت و بی امان - البته بـه صورتی نسبی - موفق شود . ولی بـه زیر سؤال بردن خرد و دانایی معنایش این هست ، و معنایش این مـی تواند باشد کـه همـه چیز را صرفاً با دلائل منطقی نمـی توان توضیح داد . بنابراین خرد و دانایی حتما توأم با تجربه و آزمایش و با احساس حواس ( کـه تا این جا درون موارد بسیـار توضیح ناپذیر مانده هست ) باشد . بعد پیـام پذیرفتنی دیکانستراکشن مـی تواند این باشد کـه : هویت از چه اجزایی تشکیل شده چگونه شکل گرفتهاست اکنون حتما آنچه « غیر منطقی » پنداشته مـی شده نیز بـه حساب آید و « منطقی » بودن هر قضیـه ، بر اساس معیـارهای گذشته ، شرط پذیرفتن آن نیست .

تردیدی نیست کـه برخی از بانیـان و هواخواهان دیکانستراکشن راه افراط مـی پیمایند . نفی خرد و دانایی و نپذیرفتن کلی و عمومـی حکم عقل بـه دلیل آن کـه عقل نمـی تواند فتوای نـهایی باشد و هر مبحثی مـی تواند - بسته بـه معبر - تابع صدها تعبیر مختلف باشد ماهیتاً پذیرش مطلقی را بـه همراه دارد کـه دیکانستراکشن مدعی واسازی آن نیز مـی باشد . نمـی تواند  مطلقی را بـه زیر سؤال برد و مطلق دیگری را بـه جای آن برگزیند .
 ( منوچهر مزینی )

دیکانستراکشن درون فارسی بـه ساختارزدایی ، شالوده شکنی ، واسازی ، بنیـان فکنی ، ساختار شکنی و بن فکنی ترجمـه شده هست . شاید این کثرت اسامـی بـه دلیل آن باشد کـه دیکانستراکشن یک نگرش چند وجهی و چند معنایی بـه دال و مدلول و هر نوع متنی دارد و شاید هم بـه دلیل آن هست که هنوز ابهامات و سؤالات زیـادی درون مورد دیکانستراکشن درون کشور ما وجود دارد .

از آنجایی کـه مبانی دیکانستراکشن مستقیماً از فلسفه دیکانستراکشن استخراج شده و با لحاظ آشنایی نسبتاً اندک معماران با فلسفه این مکتب ، به منظور استنباط معماری دیکانستراکشن ، ابتدا لازم هست فلسفه دیکانستراکشن و مـهم تر از آن ، زمـینـه های نظری این نحله فکری تبیین شود .

در نیمـه اول قرن بیستم مـهمترین مکتبی کـه ادامـه دهنده فلسفه مدرن محسوب مـی شد ، فلسفه اصالت وجود بود . ژان پل سارتر (۱۹۸۰ - ۱۹۰۵ آشنایی ذاسیبذبذ) ، فیلسوف فرانسوی ، پایـه گذار این مکتب هست . او خردگرایی مدرن ، کـه توسط دکارت ، کانت و سایر بزرگان مدرن مطرح و تبیین شده بود ، را اساس فلسفه خود قرار داد . سارتر معتقد بـه خرد استعلایی (Transendental Mind) هست . از نظر وی ، « فرد ماهیت خویش را شکل مـی دهد و نباید از این عامل درون مسیر شخصیت فرد غافل ماند … سارتر آزادی بی قید و شرط را از امکانات ذهن آدمـی دانست . بـه نظر او آدمـی آزاد هست هر چه مـی خواهد اختیـار کند و به همـین جهت هست که حتما او را مسئول انتخاب های خود دانست » .

از نیمـه دوم قرن اخیر ، فلسفه مدرن و مکتب اصالت وجود و خرد باوری از طرف مکتب جدیدی بـه نام مکتب ساختارگرایی مورد پرسش قرار گرفت . این مکتب درابتدا توسط فردیناند دو سوسور ، زبان شناس سوییسی و لوی استراوس ، مردم شناس فرانسوی ، مطرح شد .

ساختارگرایی واکنشی درمقابل خرد استعلایی و ذهنیت مدرن هست . ساختارگراها معتقدند کـه عاملی مـهم تر از ذهن وجود دارد کـه پیوسته مورد بی مـهری قرار گرفته و آن ساختار زبان هست . از نظر اندیشمندان ساختارگرا ، مـی حتما ساختارهای ذهن بشری را مطالعه کنیم و این ساختارها بسیـار مـهم هستند . ساختار ذهن مبنایش زبان هست . انسان بـه وسیله زبان با دنیـای خارج مرتبط مـی شود . هر ذهنیتی موکول بـه ساختار زبان هست . لوی استراوس ، زبان و ساختار آن را درون فهم ماهیت ذهن آدمـی سخت واجد اهمـیت شمرد و گفت : « تحلیل ساختارهای ژرف پدیده های فرهنگی بـه آدمـی مدد مـی رساند که تا ساخت و کار آن را بشناسد و از این رهگذر بـه رموز تحولات اجتماعی و فرهنگی واقف گردد . بـه نظر او ، ساختارهای فرهنگی از انگاره های زبانی پیروی مـی کنند » .

استراوس ماهیت بشر ، رسالت بشر و آزادی بشر را کـه سارتر مطرح کرد ، بـه زیر سؤال برد . از نظر استراوس ، سارتر موجودی هست پاریسی با بینش پاریسی . استراوس مـی گوید : « ژان پل سارتر ذهنیت و شعور تکوین یـافته درون محیط های دانشگاهی پاریس را بـه کل بشریت و در همـه نقاط عالم و در سراسر تاریخ تعمـیم داده و تعینات تاریخی را نادیده گرفته هست . » . استراوس بـه آمریکای جنوبی سفر کرد و ساختارهای ذهنی و زبانی قبایل بومـی آمازون را مطالعه نمود . بعد از بازگشت ، کتابی بـه نام ذهن وحشی بـه رشته تحریر درآورد . از نظر استراوس ، ذهن بدوی دارای منطق خاص خودش هست و قوی تر مـی باشد . اگر بـه عقیده دکارت همـه چیز اگاهانـه شکل مـی گیرد ، بـه نظر استراوس ، ساختارهای فرهنگ ، اساطیر و اجتماع آگاهانـه نیست ، همـه آنـها درون ساحت ناخودآگاه شکل مـی گیرد و مؤلفی ندارد . استراوس استیلای سیصد ساله ذهن استعلایی را زیر سؤال برد . اگر از دوره دکارت ، انسان موجودی هست خردورز ، از نظر استراوس انسان موجودی هست فرهنگی و ماهیت انسان درون بستر فرهنگ شکل مـی گیرد ، لذا جهت رهیـافت بـه ماهیت بشر ، حتما زبان ، فرهنگ و قومـیت را مطالعه کنیم .

به طور کلی ، « روش ساختارشناسی ، یـافتن و کشف قوانین فعالیت بشری درون چارچوب فرهنگ هست که با کردار و گفتار آغاز مـی شود . رفتار و کردار نوعی زبان هست . بـه همـین دلیل ساختارگراها ، ساختارهای موجود درون پدیده ها را استخراج مـی کنند » ، چنانچه ژان پیـاژه (۱۹۸۰ - ۱۸۹۶) ، روان شناس فرانسوی ، مطالعات وسیعی درون مورد ساختارهای رشد ذهن کودک و شخصیت کودک انجام داد .

اگر چه مکتب ساختارگرایی فلسفه و جهان بینی مدرن را مورد شک و تردید قرار داد ، ولی خود این مکتب نیز مورد سؤال و نقد فلاسفه پست مدرن و خصوصاً پساساختارگراها قرار گرفت . چنانچه مـیشل فوکو ، کـه خود از بطن ساختارگراها ظهور کرد ، درون مورد مکتب فوق مـی گوید : « کلیت بخشیدن بـه ساختارها ما را از مسائل عینی فرهنگ و جامعه غافل مـی کند . منطق آنـها منطق خشکی هست و بـه ما اجازه نمـی دهد بـه هویت ها درون دوران های مختلف توجه کنیم » . لذا مکتب ساختارگرایی را مـی توان یک مکتب بینابین دو مکتب مدرن و پست مدرن تلقی کرد .

مکتب دیکانستراکشن ، کـه یکی از شاخه های مـهم فلسفه پست مدرن محسوب مـی شود ، نقدی بـه بیشن ساختارگرایی و همچنین تفکر مدرن هست . مکتب دیکانستراکشن جزو زیر مجموعه پساساختارگرایی هم محسوب مـی شود . زیرا اکثر اندیشمندان این مکتب ، پرورش یـافته دوره ساختارگرایی مـی باشند . پساساختارگراها منطق گرایی افراطی ساختاری و افراط ساختارگرایـان درون مورد ساختار را مورد پرسش قرار مـی دهند . پساساختارگراها معتقدند کـه «اهمـیت و پویـایی زبان حتما در سیلان و ناپایداری معناها جست و جو گردد » .

« سوسور مدعی بود کـه دال و مدلول چنان با یکدیگر پیوند دارند کـه گویی دوروی یک سکه هستند » . ولی رولان بارت ، فیلسوف پساساختارگرای فرانسوی درون مورد دال (دلالت کننده ) و مدلول ( دلالت شونده ) معتقد هست « دال بـه مثابه همتا و همسفر دقیق مدلول نیست » .

مکتب فکری دیکانستراکشن توسط ژاک دریدا ( ۱۹۳۰) فیلسوف معاصر فرانسوی ، پایـه گذاری شد . دریدا با ساختارگراها مخالف هست و معتقد هست که وقتی ما بـه دنبال ساختارها هستیم ، از متغیرها غافل مـی مانیم ، فرهنگ و شیوه های قومـی هر لحظه تغییر مـی کند ، بعد روش ساختارگراها نمـی تواند صحیح باشد . دریدا از سال ۱۹۶۷ ، یعنی زمانی کـه سه کتاب او منتشر شد ، درون مجامع روشنفکری و و فلسفی غرب مطرح گردید . این یـه کتاب عبارتنداز: گفتار و پدیدار ، نوشتار و دیگر بودگی و نوشتار شناسی . درون این کتاب ها هدف اصلی دریدا حمله بـه ساختارگرایی استراوس و پدیدار شناسی هوسرل بود . از نظر دریدا فلسفه غرب دچار نوعی ورشکستگی هست و درون حال حاضر پویـای خودش را از دست داده هست .

به عقیده دریدا ، یک متن هرگز مفهوم واقعی خودش را آشکار نمـی کند ، زیرا مؤلف آن متن حضور ندارد و هر خواننده و یـا هر کـه آن را قرائت کند ، مـی تواند دریـافتی متفاوت از قصد و هدف مؤلف داشته باشد . « نوشتار مانند فرزندی هست که از زهدان مادر  ( مؤلف ) جدا شده . هر خواننده ای مـی تواند برداشت خود را داشته باشد » .

از نظر دریدا ، نوشتار ابزار خوبی به منظور انتقال مفاهیم نیست و یک متن هرگز دقیقاً همان مفاهیمـی را کـه در ظاهر بیـان مـی کند ندارد . متن بـه جای انتقال دهنده معنا یک خالق هست . بـه همـین دلیل درون بینش دیکانستراکشن ، ما درون یک دنیـای چند معنایی زندگی مـی کنیم . هر معنایی و استنباطی متفاوت با دیگران از پدیده های پیرامون خود قرائت مـی کند .

تقابل های دوتایی موضوع دیگری هست که دریدا نقد کرده هست . تقابل های دوتایی همچون روز و شب ، مرد و زن ، ذهن و عین ، گفتار و نوشتار ، زیبا و زشت و نیک و بد همواره درون فلسفه غرب مطرح بوده هست . از زمان افلاطون تاکنون همواره یکی بر دیگری برتری داشته هست . ولی بـه نظر دریدا هیچ ارجحیتی وجود ندارد . او این منطق سیـاه و سفید و مسئله یـا این یـا آن را مردود مـی داند .

به عنوان مثال ، درون فلسفه غرب همـیشـه گفتار بر نوشتار بـه دلیل حضور گوینده ارجحیت داشته هست . ولی بـه عقیده دریدا ، معنای متن را گوینده تعیین نمـی کند . بلکه شنونده و یـا خواننده متن هست که با توجه بـه ذهنیت و تجربه خود این معنا را کـه مـی تواند متفاوت از منظور و غرض گوینده یـا مؤلف باشد مشخص مـی کند ، لذا لزوماً گفتار بر نوشتار ارجح نیست .

باید عنوان شود کـه تعریف دقیق و مشخصی از دیکانستراکشن وجود ندارد ، زیرا هر تعریفی هر از دیکانستراکشن مـی تواند مغایر با خود دیکانستراکشن تفسیر و تأویل شود . ولی درون این جا چند نمونـه از مباحثی کـه در مورد دیکانستراکشن عنوان شده ذکر مـی شود .

حسینعلی نوذری ، نویسنده و نظریـه پرداز معاصر مـی نویسد : « شالوده شکنی ، ساخت گشایی ، روش یـا متد تحلیل پست مدرن ، هدف آن گشودن یـا باز تمام ساختارها یـا شالوده ها هست . مکتب شالوده شکنی ، متن را بـه اجزاء و یـا پاره های مختلف آن تفکیک کرده و آنـها را از هم مجزا ساخته و عناصر متعدد و متشکله ان را پاره مـی کند و از این طریق تناقضات و مفروضات آن را آشکار مـی سازد » .

دکتر محمد ضیمران مؤلف کتاب دریدا و متافیزیک حضور ، مـی نویسد : « قرائت یک متن چیزی هست شبیـه پی جویی آن چه درون محاق غیـاب و نسیـان قرار دارد و این را مـی توان غایت بن فکنی شمرد . » .

دکتر ضیمران نظردریدا را درون این مورد چنین مـی نویسد : بنیـان فکنیروشی هست که آدمـی را از خواب یقین آور دکارتی بیدا مـی سازد و وثوق و اطمـینان خیـالی را از او سلب نموده و دغدغه تازه ای مـی آفریند » .

خود دریدا مـی گوید : « دیکانستراکشن یک متن بـه معنای بیرون کشیدن منطق ها و استنباطات مغایر با خود متن هست . درون واقع گسترش درک مجازی هست » .

به طور کلی دیکانستراکشن نوعی وارسی یک متن و استخراج تفسیرهای آشکار و پنـهان از بطن متن است. این تفسیرها و تأویل ها مـی تواند با یکدیگر و حتی با یکدیگر و حتی با منظور و نظر پدیدآورنده متن متناقض و متفاوت باشد . لذا درون بینش دیکانستراکشن ، آنچه کـه خواننده استنباط و برداشت مـی کند واجد اهمـیت هست و بـه تعداد خواننده ، برداشت ها ، و استنباطات گوناگون و متفاوت وجود دارد . خواننده معنی و منظور متن را مشخص مـی کند و نـه نویسنده . ساختاری ثابت درون متن و یـا تفسیری واحد از آن وجود ندارد . ارتباط بین دال و مدلول و رابطه بین متن و تفسیر شناور و لغزان هست .

شخصی کـه این مباحث فلسفی را وارد عرصه معماری نمود ، پیتر آین ، معمار معاصر آمریکایی هست . آین نـه تنـها با مقالات و سخنرانی های خود ، بلکه با فضاها ، کالبدها و محوطه سازی های متعددی کـه ساخته ، فلسفه دیکانستراکشن را بـه صورت یکی از مباحث اصلی درون طی دهه هشتاد مـیلادی درآورد .

آین درون مقاله ای بـه نام « مرز مـیانی » ، هم فلسفه مدرن و هم معماری مدرن را بـه باد انتقاد گرفت . از نظر وی ، معماری مدرن بر اساس علم و فلسفه قرن نوزده بنا شده هست . بـه عقیده آین ، بحث ارزشی هگل درون مورد تز ، آنتی تز و سنتز ، دیگر درون جهان امروز کاربرد ندارد . فیلسوفان پست مدرن مانند نیچه ، فروید ، هایدگر ، ودریدا رابطه ما را با جهان هستی عوض کرده اند .

علم قرن نوزده و یقین علمـی آن دوره دیگر اعتبار خود را از دست داده هست . قوانین جدید فیزیک مانند قانون نسبیت آلبرت اینشتین واصل عدم قطعیت ورنر هایزنبرگ ، دریـافت ما را از جهان پیرامون تغییر داده هست . لذا اگر معماری علم هست ، حتما این معماری بر اساس علم و فلسفه امروز و دریـافت کنونی ما از خود و محیط اطراف باشد . معماری امروز ما حتما از علم و فلسفه قرن نوزده گذر کند و خود را با شرایط جدید منطبق سازد . همچنان کـه معانی ، مفاهیم و نمادها درون علم و فلسفه عوض شده ، درون معماری نیز حتما عوض شود .

آین معتقد هست که مدرنیست ها مدعی هستند کـه مدینـه فاضله را حتما در آینده جست و جو کرد . پست مدرنیست ها نیز بـه دنبال این مدینـه فاضله درون گذشته هستند ، ولی معماری امروز حتما این مدینـه فاضله را درون شرایط امروز پیدا کند . درون این مورد وی از واژه «Presentness » بـه معنای « اکنونیت » استفاده کرده و معتقد هست که معماری درون هر زمان و مکان حتما اکنونیت داشته باشد . متعلق بـه زمان و مکان حاضر باشد .

برای رسیدن بـه شرایط فوق ، حتما قوانین گذشته معماری را بر هم زد و از آنجایی کـه این قوانین قراردادی هستند و نـه طبیعی ، لذا بر هم زدن آنـها ممکن هست . حقایق و نمادهای گذشته حتما شکافته شوند ( دیکانستراکت شوند ) و مفاهیم جدید مطابق با شرایط امروز از دل آنـها استخراج شود .

پیتر آین بر این باور هست که درون زندگی امروز ما ، دوگانگی هایی مانند وضوح و ابهام ، ثبات و بی ثباتی ، زشتی و زیبایی ، سودمندی و عدم سودمندی ، صداقت و فریب ، پایداری و تزلزل ، صراحت و ابهام وجود دارد . نمـی توان از یکی به منظور استتار دیگری استفاده کرد ، بلکه این تقابل ها و دوگانگی ها مـی بایست درون ساحت معماری بـه عنوان تجلی گاه شرایط زندگی امروز ما بـه نمایش گذاشته شود .

در گذشته و همچنین درون معماری مدرن و پست مدرن آنچه کـه حضور داشته ، تقارن ، تناسب ، وضوح ، ثبات ، مفید بودن و سودمندی بوده هست . درون این تقابل های دوتایی همواره یکی بر دیگری ارجحیت داشته . اما آنچه کـه مورد غفلت قرار گرفته و غایب بوده ، عدم تقارن ، عدم وضوح ، ابهام ، ایـهام ، بی ثباتی ، فریب ، زشتی و عدم سودمندی هست . معماری امروز ما حتما منعکننده شرایط ذهنی و زیستی امروز ما باشد و آنچه کـه درمعماری امروز ما مورد غفلت قرار گرفته ، بخشی از زندگی امروز ماست .

در معماری دیکانستراکشن سعی بر این هست که برنامـه و مشخصات طرح مورد مطالعه وارسی دقیق قرار گیرد . همچنین خود سایت و شرایط فیزیکی و تاریخی آن و محیط اجتماعی و فرهنگی ای کـه سایت درون آن قرار گرفته نیز مورد بازبینی موشکافانـه قرار مـی گیرد . درون مرحله بعد تفسیرها و تأویل های مختلف از این مجموعه مطرح مـی شود . درون نـهایت کالبد معماری بـه صورتی طراحی مـی شود کـه در عین برآورده نمودن خواسته های عملکردی پروژه ، تناقضات و تباینات بین موضوعات اشاره شده درون فوق و تفسیرهای مختلف از آن ارائه شود . لذا شکل کالبدی بـه صورت یک مجموع چند معنایی ، ابهام برانگیز ، متناقض و متزلزل ارائه مـی شود ، کـه خود طرح زمـینـه را به منظور تفسیر و تأویل بیشتر آماده مـی کند .

آین درون مقاله « مرز مـیانی » از واژه « Catachresis » استفاده کرده کـه به معنای دو پهلو یـا ایـهام هست . دو پهلو مرز مـیانی هست . درون دو پهلو یـا ایـهام ارجحیتی وجود ندارد . هم این هست و هم آن - نـه این هست و نـه آن . آین درون این مقاله مـی نویسد : « دو پهلو حقیقت را مـی شکافد و این امکان را مـی دهد کـه ببینیم حقیقت چه چیزی را سرکوب نموده هست » .

یکی از اولین و شاخص ترین ساختمان های سبک دیکانستراکشن ، مرکز هنرهای بصری ونر (۱۹۸۹ - ۱۹۸۲) درون شـهر کلمبوس آمریکا هست . درون مسابقه ای کـه در سال ۱۹۸۲ به منظور طراحی این ساختمان صورت گرفت ، معماران معروفی از جمله مایکل گریوز ، سزار پلی ، آرتور اریکسون و پیتر آین شرکت د .

سایت این ساختمان درون قسمت ورودی اصلی دانشگاه ایـالتی اهایو درون سمت شرق دانشگاه قرار دارد . عملکرد بنا ، نمایش آثار هنرمندان و دانشجویـان دانشگاه درون آن هست . هر یک از این معماران ساختمان خود را بین دروازه ورودی و ساختمان های موجود درون سایت قرار دادند . ولی درون کمال تعجب ، ساختمان طراحی شده توسط آین بـه گونـه ای بود کـه فضای باریک بین دو ساختمان موجود درون سایت را شکافته و در بین آن دو قرار گرفته بود و تعجب بیشتر ان کـه طرح وی بـه عنوان برنده اول اعلام شد . از آن زمان سبکی درون معماری بـه نام سبک دیکانستراکشن درون مجامع بین المللی معماری مطرح و مورد توجه قرار گرفت .

آین درون تبیین طرح خود عنوان کرد کـه این نقطه محل ملاقات دو قشر نسبتاً متفاوت است. یکی دانشجویـان و هنرمندان دانشگاه کـه کارهای خود را دراین ساختمان ارائه مـی کنند و دیگری شـهروندان و عامـه مردم شـهر کـه به دیدن این آثار مـی آیند . لذا دو کد یـا نشانـه به منظور هر یک از این دو قشر انتخاب شد . یکی محورهای شبکه شظرنجی دانشگاه و دیگری محورهای شبکه شطرنجی شـهر کلمبوس . این دو شبکه نسبت بـه یکدیگر ۱۷ درجه اختلاف زاویـه دارند . لذا هر دو شبکه بـه عنوان نشانـه ای ازهر یک ازاین دو قشر درون محل سایت با یکدیگر تلاقی کرده اند . این دو گانگی درکالبد معماری ساختمان بـه گونـه ای نمایش داده شده کـه هیچ یک بر دیگری ارجحیت ندارند و این دو محور همانند دو تیغه قیچی بین دو ساختمان را شکافته و خود درون آن جایگزین شده اند .

پس از باز نمودن و شکافتن فضای بین این دو ساختمان درسایت ، آین متوجه پی های یک بنای قدیمـی شد کـه مربوط بـه دانشکده نظامـی بود . این بنا درون دهه پنجاه مـیلادی تخریب شده بود ، ولی هنوز بخشی از پی های آن درون زیر خاک درون محل سایت مدفون بود . اگر چه این ساختمان دیگر وجود نداشتد ، ولی آین با وارسی دقیق سایت متوجه آن شده بود ، بـه عنوان بخشی از متن موجود ، کـه همان سایت پروژه باشد ، قرائت کرد و این قرائت را بـه صورت کالبدی نمایش داد . لذا درون طرح آین ، بخش هایی از ساختمان دانشکده نظامـی ، کـه شبیـه یک قلعه نظامـی بود ، درون قسمت سردرورودی ساختمان مرکز هنرهای بصری ونر باایی و بازسازی شد .

در طرح این مرکز هنری ، آین برخلاف سایرین توجه خود را معطوف آن چیزی نمود کـه در نگاه اول و قرائت نخست بـه نظر نمـی آمد . وی با کنکاشی موشکافانـه ، مواردی همچون تناقضات ، دوگانگی ها و مسائل و تفسیرهای حاشیـه ای را عیـان و عریـان نمود . بـه چه دلیل ؟ بـه دلیل آن کـه معماری حتما نمود کالبدی ذهنیت و بینش زمان خود - درون این مورد دیکانستراکشن - باشد .

معماری دیکانستراکشن بـه عنوان یک سبک فراگیر و جهانی عمر نسبتاً کوتاهی داشت و از حدود یکی دهه فراتر نرفت ، ولی تأثیر شگرف و بنیـادین بر شیوه طراحی و نوع باایی معنی و تفسیر درون حوزه معماری داشت . این سبک بـه عنوان پیش زمـینـه رویکردهای متعاقب آن همچون معماری فولدینگ و معماری پیدایش کیـهانی بود .

از دیگر معماران این سبک مـی توان از فرانک گهری ، زاهاحدید ، رم کولهاس و برنارد چومـی نام برد .

در حوزه معماری ، اشکال و طرح های مختلف دیکانستراکشن مدت بیش از یک دهه هست که درون دانشکده های معماری درون ایران ارائه شده هست . چند نمونـه ازساختمان ها بـه این سبک نیز درون تهران اجرا شده ، ولی این کـه طرح این ساختمان ها درون پی پاسخ بـه چه مسائلی بود ، بر نگارنده مشخص نیست .




[معماران ایران - architect-persian.blogfa.com هویت از چه اجزایی تشکیل شده چگونه شکل گرفتهاست]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 06 Aug 2018 23:05:00 +0000